روشنایی زندگی ما

ماه های اول

سلام مامانی خیلی وقته نتونستم برات مطلبی بنویسم چون روزهای خیلی سختی پشت سر گذاشتم . شما وقتی 53 روزه بودی سرما خوردی وخیلی طول کشید تا خوب بشی ضمن اینکه کولیکهای شبانه ات هم بود خیلی شبها تاصبح نمی خوابیدی وگریه میکردی .من و ددی تا صبح تورا راه میبردیم تا بخوابی خدارو شکر الان خیلی بهتری البته همین مسایل باعث شد که تو یک کم لاغرشوی ووزن نگیری منکه تمام سعیم را میکنم که همه چی برات خوب پیش بره مموشم  الان شما اقوو اقوم میکنی کلی خانم شدی برای خوت غرغرمیکنی . اینروزها هواخیلی سرد شده و دغدغه اینکه تو دوباره مریض نشی تمام ذهن منو بخودش مشغول کرده اگه تا تو بزرگ بشی من دیونه نشم خوبه. اگه اینطوری شد بدون که خیلی دوستت داشتم به خاطر عشق تو ...
2 آذر 1392

تولد

سلام مامی امروز شما 35 روزه هستی . تو این مدت کلی اتفاق افتاده که  من اصلا وقت نکردم بیام برات بنویسم .وقتی به دنیا اومدی خیلی گریه کردی خانم دکتر می گفت وای چه دختر عصبانییه !!!!!وقتی تورو برای اولین با رهمانجا  تو اتاق عمل بهم نشون دادند انگا رکه دنیا رو بهم دادند.  انتظار ها به سررسید و تو اومدی . وزنت 3.300 کیلو بود وقدت 49 سانت . انروز همه فامیل ودوستا بهمن زنگ زدند تا ببینند تو دنیا اومدی وچطوری . باراد با یک عالمه بادکنک اومد دیدنت . بعد از 3 روز اومدیم خانه . تو روز 6 تو  زردی گرفتی که رفتیم بیمارستان بهمن و برا 2 روز بستری شدی . وقتی اومدیم خانه دوباره زردیت بالا رفت و حالا با گذشت یکماه بهتر شدی . این مدت خیلی م...
16 شهريور 1392

پارلا خانم ما به دنيا اومد

جوجوي خاله .... قشنگترين دختر روي زمين ،بعداز اين همه انتظار امروز به دنيا اومد و شد يه فرشته زميني. عشق خاله امروز ساعت ١٠/١٥ صبح با وزن ٣٣٠٠ و قد ٤٩ توي بيمارستان بانك ملي قدم توي دنياي ادمها گذاشت..... فرشته قشنگم تولدت مبارك. امروز آقا باراد براي ديدنت اومده بود بيمارستان و بادكنكاشو برات كادو اورد كلي هم ذوق كرد كه يه خواهر خوشگل و سفيد و تپلي پيدا كرده كه ميتونند تا ابد دوستهاي خوبي براي هم باشند.راستي خاله هنوز ٤ ساعته كه از ديدنت گذشته اما دلم برات خيلي تنگ شده ايشالله ٢ روز ديگه كه ماماني مرخص شد و رفت خونه ميام ديدنت و يك دل سير بغلت ميكنم و بو ميكنمت تا عطر خوشبوي بدنت هميشه تو ذهنم بمونه دوست دارم . خاله شبنم    ...
12 مرداد 1392

شمارش معکوس به دنیا اومدنت شروع شده...........

سلام پرنسس کوچولوی خاله..........من خاله شبنمم چون مامانی بیمارستانه و اونجا دسترسی به اینترنت نداره من برات مینویسم از آخرین روزهای انتظار.... عشق خاله،شما 3 روز دیگه این موقع تو بغل مامانی . شدی یه فرشته زمینی.این روزهای پراسترس اما شیرین انتظار دیدنت برای همه مخصوصا مامانت سخته...تو این هفته 2 بار با امبولانس از بیمارستان به مطب خانم دکتری که شمارو سونو میکردند رفته تا از سلامتت مطمئن بشه.آخه هفته پیش یه اتفاق هیجان انگیز افتاد و توی ان اس تی(همونی که باهاش صدا و ضربان قلبتو چک میکنند)ضربان قلبت افت کرده بود و کلی مامان سمیرارو ترسونده بود...کلی گریه کرده بود و هممونو نگران کرده بود اما خداروشکر به خیر گذشت و بعداز مشورت با چندتا پزشک م...
9 مرداد 1392

36 هفتگی

سلام پارلا جونم عزیز دل مادر امروز تو 36 هفته و 2 روزه هستی. تکان خوردنات خیلی محکم شدند طوری که همیشه میگم مامانی چرا با خشونت رفتار میکنی،دردم میگیره ولی بعدش کلی خوشحال میشم که تو تکون میخوریو اینطوری سلامتتو اعلام میکنی.گلم قربونت برم مامان،دلم برات تنگ شده خیلی دلم میخواد بیای بیرون و ببینم چه شکلی هستی ؟؟؟شبیه کی هستی؟دلم میخواد زودتر بغلت کنم،صورت ماهتو ببوسم.نمیدونی این روزهای آخر چقدر سخت میگذره با اینکه تو بیمارستانم و هرروز کلی آمپول و دارو میخورم ولی عشق وجود تو و دیدن تو نمیذاره هیچ دردیو حس کنم . میدونی چه عادتی داری؟هرموقع من چیزی میخورم تو سریع تکون میخوری.امیدوارم وقتی میای بیرونم همینطوری از غذاخوردن خوشحال بشی و یه د...
30 تير 1392

دلنوشته بابايي

سلام دختر گلم سلام به تو كه همه هستي پدر و مادري.... پارلاي عزيزم ، تو نور چشمان پدر، التيام بخش دردهاي پدر و آرامش بخش روح پدر هستي. ديگه چندروزي بيشتر تا اومدنت نمونده الان تو شكم مادر هستي، مادري كه براي داشتن دختري چون تو بسيار زحمت كشيده، شايد فكر كني همان زحمتي را ميگويم كه همه مادران ميكشند وليكن نه....! اوبه خاطر داشتن ١ فرزند متحمل كلي دردو مشقت شد ، هرشب بايد آمپول ميزد هر ماه بايد چكاپ انجام ميداد ولي مطمئن هستم كه با آمده تو و ديدن روي ماه تو هم او و هم من تمام اين ناراحتي را فراموش ميكنيم ، هم بازيهاي تو ( باراد، آنديا و آدرين)هستند كه انها هم منتظر اومدن تو هستند ما همه چيز را براي تو اماده كرديم ، اتاق را چيده ايم و من هرشب مير...
29 تير 1392

٣٥ هفتگي

پارلاي عزيزم سلام . امروز ٣ روزه كه من تو بيمارستانم و شروع كردم به نوشتن وبلاگت.... امروز ٣٥ هفته و ٣ روز است كه شما تو وجود من جان گرفتي، ميدوني پارلا يعني چي؟يعني بدرخش و با درخششت زندگي منو بابايي را پراز نوروبركت كن. من و بابايي بي صبرانه منتظر ورود تو هستيم و اميدواريم زندگي كه با عشق شروع كرديم و ادامه داديم با حضور تو بسيار پررنگتر و عاشقانه تر بشه و تو باعث گرمي زندگي ما بشي، ميخوام بدونيدكه خيلي دوست دارم و با هر تكوني كه تو در دلم ميخوري سرشار از نشاط و زندگي ميشم.همه اش فكر ميكنم شكل كي ميشي؟ شكل من يا بابايي؟؟؟؟؟ولي ميدونم كه شكل هركدوممون بشي مثل ما داراي يك قلب مهربون و فداكار هستي. انشا الله كه صحيح و سالم به دنيا بيايي . اينج...
27 تير 1392