روشنایی زندگی ما

تولد دوسالگی

تولد دوسالگیتو توی مهد گرفتیم . عمو موسیقی اومده بود وکلی اهنگ برات زد وتو رقصیدی . ما فکر کردیم کنار دوستات جشن بگیری راضی تر هستی و خیلی هم بهت خوش گذشت ودوست داشتی .اصولا به موسیقی و رقص علاقه داری و از اهنک خیلی خوشت میاد. انشاله از سال دیکه میفرستیمت بری کلاس موسیقی توبچه های دوروبرت باراد رو از همه بیشتر دوست داری ولی اونم از فشار چنگالها و دندانهای نئ در امان نبوده امبدوارم این عادت زشت و ترک کنی . تو گروه همسن وسالات از دختر ی به نام آویسا خیلی حساب میبری و وهمیشه حرف اونو میزنی درمقابل دیگران ضعیف نیستی وحرفتو به کرسی میشونی و حتی بزور به خواستت میرسی . نمیدونم این خوبه یا بد امیدوارم در اینده برات مشکلی پیش نیاد در پاسخ چه...
11 مهر 1394

سلام موش سفید

این اسمیه که تو مهد بهت میگن . خیلی وقته نتونستم برات چیزی بنویسم جون تو بانک که اصلا نمیشه تو خونم تو اصلا اجارزه نمیدی من از لب تاب یا گوشیم استفاده کنم. ماشاله خیلی خوب حرف میزنی میشه گفت با لحن زیبای کودکانه  وصدای نازت اکثر کلمه هارا بکار میبری ودرست . خیلی شیطون شدی وفقط یه اخلاق بد داری واونم اینه که بچه  هارو گاز میگیری . شدیدا به وسایل آرایش علاقه نشون میدی مخصوصا رژلب و لاک . بخاطرهمین من مجبور شدم برات رژلب بخرم که مال دیگران را اسفاده نکنی . همچنان با غذا خوردنت مشکل دارم. و لاغر ماندی خیلی هم سرما میخوری با کوچکترین تغییر اب وهوایی مریض میشی . تابستان مسافرات نرفتیم فقط دو روز رفتیم چالوس خونه دایی جون . تازگیا یاد گرف...
11 مهر 1394

سلام ناناستی

اصلا نمیدونم چندوقته بهت سر نزدم . چون تو خونه اینترنت نداشتیم سرکار هم نمیتونستم برم توسایت . نمیدونی چقدر خانوم شدی اصلا نمیدونم کی انقدر عاقل شدی . ماشاله همه حرفار و درست  میزنی جمله میگی وقتی که کار اشتباهی میکنی سریع میگی ببخشید وقتی من دعوات میکنم وبهت تذکر میردم آخرش با تحکم بهم میگی  " مگه نه " منم خندم میگیره دیکه نمیتونم بهت چیزی بگم . همه حرفایی که من بهت میزنم تو هم بهم میگی عشقم نازم عسلم آفرین دخترم . شدیدا به وسایل آرایش مخصوصا" رژ لب علاقه نشون میدی . هفته پیش ما رفته بودیم کیش بعد با عمه افسانه وعمه اعظم رفتیم بابلسر . خیلی خوش گذشت دریا رفتیم ولی تو همش میگفتی من میترسم  به ن...
24 خرداد 1394

سلام عسلم

عشقم خیلی وقته نتونستم برات چیزی بنویسم چون اینترنت خونه مشکل داشت . نازنینم این اواخر دوبار مریض شدی بخاطر همین من خیلی درگیر بودم وخیلی ضعیف شدی عوضش ماشاله حرف میزنی عین بلبل یا بهتر بگم طوطی . هم حرفارو تکرار میکنی . دیگه اسم اشیا ، جاشون تو خونه ، کاربردشون همه چیز و میدونی کلی حرف میزنی به عمه افسانه میگی عمه اسان به عمه اعظم میگی عمه بیب بیب چون همیشه تورو با ماشین میبره بیرون کلی رقاصی . تا آهنگ میشنوی با ریتمش میخونی و میرقصی . اسامی رو بلدی وبدون اشتباه میگی به پدرجون میگی علی هرچی هم ما بهت میگیم زشته بگو پدرجون باز میگی علی اونم برات غش میکنه . حدود 12 تا دندون داری واکسیناسیونت تکمیل شده . کاملا راه میری حتی میدویی . عاشق بیرون ...
17 اسفند 1393

بدون عنوان

سلام نازنین مامان ببخشید که چند وقت تاخیر داشتم . اصلا نمیدونم آخرین بار کی بود .حدود 2 هفته است که شما مستقل راه میری و حداقل یکی از دغدغه های من تموم شد. از رشت که اومدی برات پرستار گرفتیم چون دیگه مهد نمی ری و از موقعیی که مهد نرفتی خداروشکر مریض نشدی . هفته دیگه امتحانهای مامان شروع میشه ولی من هنوز فرصت نکردم که درس بخونم چون تا کتاب میارم تو میای سروقتم که کتابمو خط خطی کنی . وهمیشه با انگشت نشون میدی که نه نه ولی باز کارخودتو میکنی . خیلی کلمات تازه به کار میبری هرکی درمیزنه میگی کیه . با الو حرف میزنی . صدای هاپو ببعی و پیشی رو  در میاری . فامیلیتو میگی . هرکی هر کلمه ای بهت میگه تو عینا " تکرار میکنی. خلاصه کلی دل منو بابا...
28 آذر 1393

تولدت مبارک ناناستی

سلام عشق مامان امروز 1/6/93 است . از اول مرداد رفتی مهد روزی 2 الی 3 ساعت . من تو مهد میموندم تا هروقت که تو دوست داشتی بمانی . روزهای 4 شنبه بازی وموسیقی دارید یک آقایی با ارگ برای بچه ها آهنگ میزنه وبچه ها میرقصند. تو خیلی خوشت میاد . دو سه روزه عادت کردی . دو تا مربی داری مهیا جون ونوشین جون هردوشونودوست داری . روز تولدت خیلی خوب بود منو بابایی تلاش کریم که همه چی خوب پیش بره وبرای تو یک خاطره خوب بمونه . از چالوس خاله گوهر و خاله نرگس و صبا جون اومدند عمع جون ونانا هم از رشت اومدند. تم تولدت مینی موس بود وما کلی تزئینات با تم تولدت درست کردیم که امیدوارم بعدا که عکسهاتودیدی خوشت بیاد. از روز بعد از تولدت دیگه بطور رسمی رفتی مهد کودک ولی ...
2 شهريور 1393

ورود به 12 ماهگی

سلام ناناستی . امروز 93/4/13است ما از اول خرداد رفتیم رشت تا اخر خرداد انجا بودیم وبه تو که خیلی خوش گذشت چون مادرجون کلی بهت میرسید . با کل ادمهایی که به حسینیه مادرجون می امدند دوست شده بودی کلی عاشق و شیفته د اشتی کلی دوست هم د اشتی که هرروز می امدند باهات بازی میکردند مونا لیزا ، شمیم   آرین هم تا دوهفته اونجا بود وکلی مواظبت بود . تعطیلات وسط خرداد خاله شبی وبارادجون و عمو امیر وزنعمو وادرین جون هم آمدند کلی خوش گذشت دریا رفتیم جنگل رفتیم دستک فتیم خلاصه کلی این یک ماه خوش گذروندیم . 500 گرم چاق  شدی ضمن اینکه دندان بالائیت هم در امد. بای بای میکنی وهرکس هم که داره میره بیرون میگی ده ده وپشت سرش گریه میکنی .بابا و مامان ه...
13 تير 1393