روشنایی زندگی ما

چهار ماهگی

1392/9/20 0:26
نویسنده : مامان
400 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم الان که دارم این مطالب را مینویسم ددی داره شمارو بعد از کلی گریه کردن میخواباند. اینروزها خیلی از خودت صدا درمی اری وما کلی بهت میخندیم . یک کمی هم غلت میخوری البته به سختی ولی دیگه نمیشه رو تخت تنهات گذاشت چون با  حرکت پاهات و باسنت جابجا میشی. چون ما همیشه خونه هستیم شما عادت نداری جایی بری هروقت مهمانی میرویم شما انقدر گریه میکنی که ما مجبور میشویم زود برگردیم . هفته پیش برای اولین بار من شمارو پیش مادرجون گذاشتم که بریم لباس بخریم  برات. آدرین هم اونجا بود . مادرجون بهت چایی نبات داد .هیس یواشکی ددی نفهمه ها! .... فرداش هم که روز 12بود کیک ماهگرد 4ماهگیتو خریدیم رفتیم خانه مادرجون با عمه افسانه و آناجون وددی تولد بازی . راستی 5شنبه تولد باراد بود و ما کلی از شما عکس گرفتیم . تازه داری یک کم با آدمهای دوروبرت آشنا میشی خیل دلم میخواست ببرمت آتلیه ازت عکس بگیرم منتها هوا سرده وشماهم بیرون از خانه خیلی بی تاب هستی .امیدوارم با گذشت زمان بهتر شوی وخدا نکنه از این بچه های غرغرو بشی که من اصلا طاقت ندارم ها باید یک دختر خنده رو وخو ش اخلاق واجتماعی مثل من وددی بشی ان شاا... قراره که از ماه بعد به شما غذا بدهیم امیدوارم با خوردن غذا یک کم تپل مپل بشی و وزن بگیری . یکی از دغدغه های من اینه که شما   سرما نخوری و رشد خوبی داشته باشی شاید وقتی این مطالب را بخونی به نظرت اینهمه نگرانی بیمورد باه ولی اصلا دست خودم نیست من که با همه چی همیشه راحت کنار میام در مورد شما دارای وسواس شدم و خیلی هم خودم وهم ددی را اذیت میکنم. پیش خودم میگم حتما عزیز هم مثل من انقدر دغدغه داشته و من خالاکه مادرشدم میفهمم چقدر یک مادر بچه شو دوست داره وحاضره براش همه کاربکنه. پارلا مامان خیلی دوستت دارم روزبه روز بیشتر وقتی به روم میخندی وقتی به  چشمهام نگاه میکنی و با زبان خودت حرف میزنی منو سرشار از شادی وشعف میکنی . میخواام از خوشحالی گریه کنم داد بزنم . دلم میخواد رابطه ما همیشه همینطور عاشقانه بمونه خیلی دوستتدارم مامانی .منتظر روزی هستم که بتونی حرف بزنی وباهات حرف بزنم ودرددل کنم یعنی من انروز را میبینم.

سلام پارلا جووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووونننننننننننننننننننننننننننم دیدن روی ماه تو برام از همه چیز با ارزشتر و مهمتر شده وقتی از خونه میرم بیرون مثل مرغ پر کنده بال بال میزنم که زود بیام خونه نگاهت خندیدنت و خلاصه تمام کارات برام جالب ودیدنی هست مامان سمیرا برات خیلی نگرانه که یک وقت سرما نخوری و زود وزن بگیری راستی تازه گیها یک کار جالب و جدیدی انجام میدی یک دفعه جفت پاها ت را میبری بالا و محکم میکوبی زمین حالا منظور از این کار چیه بعد که بزرگ شدی باید بگی بعد از خدا تو و مامان سمیرا بزرگترین و بالاترین عشقم هستید امیدوارم که بتونم همیشه وظیفه همسری خوب و پدری مهربان را در تمام عمرم و به نحوه عالی انجام بدم  فرشته                               دوست دارم یک عالمه      هر چی بگم بازم کمه                                                                           پارلا کوزوم سنی چوک      چوک چوک سوی یورم                                                                      دنیانون بیوک وگوزل          مارالی پارلا کوزوم پارلادی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)