روشنایی زندگی ما

اولین شب یلدا

1392/10/3 1:05
نویسنده : مامان
127 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخملم

دیشب اولین شب یلدایی بود که شما گذراندی و من آرزو کردم که انشاله 120 تا شب یلدا ببینی . ما رفتیم خانه آنا جون . عمه اعظم و مادرجون هم بودند شما کلی با عمه هات دوست شدی و کلی با هاشون حرف میزنی . تازگیها خیلی آرومتر شدی و دوست داری بیرون بری. هوا خیلی سرد شده و تا حالا دوبار برف اومده .پدرجون هرروز زنگ میزنه وصداتو گوش میده وهمیشه میگه دلش برای دیدن تو وآدرین تنگ شده . من از خدا میخوام که پدرجون سلامت بمونه تا شما وقتی بزرگ بشی ببینی داشتن پدربزرگ چه حالی داره.

هرروز که میگره بیشتر بهت وابسته میشم حتی شبا دلم واست تنگ میشه .خیلی به تماشای تلوزیون علاقه نشون میدی و 6 دانگ حواست به تلویزیونه . امروز عمع اعظم وافسانه اینجا بودند وکلی باهات بازی کردند.

الانم خوابیدی و منم میخوام بخوابم دوستتددارم خیلی بیشتر از یکدنیا شیرینم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)