روشنایی زندگی ما

ورود به 12 ماهگی

1393/4/13 22:35
نویسنده : مامان
238 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ناناستی . امروز 93/4/13است ما از اول خرداد رفتیم رشت تا اخر خرداد انجا بودیم وبه تو که خیلی خوش گذشت چون مادرجون کلی بهت میرسید . با کل ادمهایی که به حسینیه مادرجون می امدند دوست شده بودی کلی عاشق و شیفته د اشتی کلی دوست هم د اشتی که هرروز می امدند باهات بازی میکردند مونا لیزا ، شمیم   آرین هم تا دوهفته اونجا بود وکلی مواظبت بود . تعطیلات وسط خرداد خاله شبی وبارادجون و عمو امیر وزنعمو وادرین جون هم آمدند کلی خوش گذشت دریا رفتیم جنگل رفتیم دستک فتیم خلاصه کلی این یک ماه خوش گذروندیم . 500 گرم چاق  شدی ضمن اینکه دندان بالائیت هم در امد. بای بای میکنی وهرکس هم که داره میره بیرون میگی ده ده وپشت سرش گریه میکنی .بابا و مامان هم میگی . پارک هم میگی . بهت میگم کجا بریم میگی پا پا  . خلاصه کلی ددری شدی . یک روز هم رفتیم لنگرود خانه خاله مامانی . بعد که اومدیم تهران . با عمه جو.ن اعظم رفتیم کیش . خیلی خوش گذشت . سوار کشتی شدیم . اسکله تفریحی رفتیم . توکشتی به شما جایزه انگری برد دادند. سعی میکردی چهاردست وپا بری ولی وقتی رسیدیم تهران یکروز صبح دیدیم خودت پاشدی ونشستی وچهاردست وپا هم میری .کلی رقاص شدی دست میزنی . آهان یه اخلاق بد هم پیدا کردی وقتی عصبانی میشی ازپشت خودتو پرت میکنی وپاهاتو میکوبی زمین .لــــــوس

خلاصه تصمیم گرفتیم بگذاریمت مهدکودک . با بابایی رفیتم مهد تلاش وثبت نامت کردیم قراره که از چند روز دیگر آزمایشی بری . خیلی نگرانتم مامانی امیدوارم که همه چی برات خوب پیش بره . هنوز هم موقع غذا خوردن نق میزنی ومن واقعا" مستاصل شدم . کم کم دارم خودمو برای جشن تولدت آماده میکنم . امیدوارم که 120 ساله بشی .منو بابایی خیلی دوستت داریم . تنها دلخوشی مامانی توزندگی فعلا خداحافظ

پسندها (2)

نظرات (0)